10 فیلم ترسناک که طراحی صدای شگفت انگیز دارند
به گزارش وبلاگ همه خوبا، برای ساخت یک فیلم ترسناک مجذوب کننده و پیروز ضروری است از عناصر متفاوتی استفاده گردد؛ عناصر گوناگونی برای ایجاد بیشترین سطح اضطراب و ترس در مخاطبان. بهره گیری اصولی از این عناصر می تواند فیلم را از یک قالب تصنعی جدا نموده و به تجربه ای حقیقتا وحشتناک و ملموس تبدیل کند. یکی از مهم ترین عناصر هر فیلم، به خصوص در ژانر وحشت، طراحی صدا و موسیقی است. قبل از معرفی نمونه های پیروز در این زمینه، بهتر است کمی بیشتر به طراحی صدا، ابزارها و فرآیندهای آن و این که طراحان صدا چه نقشی در مراحل نهایی خلق اثر دارند بپردازیم.
کار طراح صدا در مرحله پس از فراوری آغاز می گردد. اغلب صداهایی که در فیلم می شنویم، شامل موسیقی، صدای محیط و حتی دیالوگ ها پس از فراوری به آن اضافه شده اند. هرچقدر هم صدابرداری اثری خوب باشد، معمولا صدای ضبط شده در محیط چندان مناسب نیست؛ در نتیجه طراحان صدا آن را قطع نموده و برحسب نوع صحنه عناصر صوتی مناسب را اضافه می نمایند.
در بعضی موارد این عناصر صوتی صداهایی هستند که در جهان وجود ندارند. مثل صدای موجودات فضایی یا تبدیل ماشین ها در فیلم های تبدیل شوندگان. طراحان این اصوات را با ترکیب صدها صدای کوچک تر می سازند و حس خاصی را که تصویر در کوشش است پدید آورد، به زبان صدا ترجمه می نمایند.
در سایر موارد، عناصر صوتی که باید به فیلم اضافه شوند، صداهای واقعی اند. صداهایی که در این مورد فراوری می شوند همان صدایی ست که گوش ما در محیط های معمول می شنود. هرچند این باعث نمی گردد که کار راحت تر باشد. حتی در صحنه ساده ای مانند راه رفتن افراد در ساختمان، همه صداها بعداً اضافه می شوند؛ صدای قدم ها، صدای اتاق، صدای سایش لباس ها، ترافیک بیرون از اتاق، بازشدن درها، روشن یا خاموش شدن چراغ.
با تکمیل صدای محیط، دیالوگ ها اضافه می شوند و پس از آن، اطمینان حاصل می گردد که این مجموعه به خوبی در محیط خلق شده ترکیب شده باشد. مرحله نهایی افزودن هرگونه موسیقی یا صدای راوی است.
پس به طور خلاصه، کار طراح صدا خلق محیط صوتی برای تقویت و ارتقای حسی است که بیننده قرار است از تصویر بگیرد. معینا برای فیلم هایی در ژانر وحشت که عمده کوشش آن ایجاد حس ترس به وسیله عوامل مختلف و بعضا ناشناخته است، طراحی صدا اهمیت ویژه ای دارد.
1. چشمان مادرم (The Eyes of My Mother)
- سال فراوری: 2016
- کارگردان: نیکلاس پسچه
- امتیاز راتن تومیتوز: 78 از 100
- امتیاز متاکریتیک: 63 از 100
مینیمالیسم در فیلم نیکلاس پسچه اصلی ترین عاملی است که آن را به فیلم ترسناک مجذوب کنندهی تبدیل می نماید. او از موسیقی متن وحشتناک یا ضرباهنگ موسیقی تصادفی برای نمایش نزدیک شدن اتفاقات ترسناک بهره نمی برد. او حتی از جامپ اسکر هم استفاده نمی نماید. نتیجه این مینیمالیسم نمونه ای کاملاً بدیع و کارآمد از وحشت است. نمونه ای که از صدای جیرجیر چوب، جیک جیک پرندگان، بریدن چاقو و حتی دیالوگ های ساده و کوتاه برای برجسته سازی جنبه های خاص داستان استفاده می نماید.
در صحنه ای خاص، مردی به خانه شخصیت اصلی که با مادرش در آن زندگی می نماید، نزدیک می گردد. هیچ نشانه ای در طراحی صدا وجود ندارد که نشانه وقوع اتفاقی ترسناک باشد. بااین حال، همان طور که صحنه ادامه می یابد، بیشتر این حس در ما به وجود می آید که چیزی اشتباه پیش می رود. به نظر می رسد مرد مذکور از چهارچوب های کلی مکالمه فاصله دارد، به سؤالات با سرعتی عجیب پاسخ می دهد و موضوعاتی را که نمی خواهد به جزییاتشان بپردازد، دور می زند، همه اینها در حالی است که لبخندی گوش تا گوش روی صورتش نقش بسته است.
موسیقی از زمانی به این صحنه از فیلم اضافه می گردد که تنش از قبل از آن هم قابل لمس بوده است. بنابراین، موسیقی نه به عنوان یک شاخص وحشت، بلکه به عنوان برجسته نماینده ظریف این حس عمل می نماید. این موسیقی به تنش صحنه می افزاید و پویایی دلهره آوری را در صحنه ایجاد می نماید که برای ایجاد لایه ای از وحشت که دل و روده ما به هم بپیچاند ضروری است.
اما با همه این ها، در بیشتر موارد چشمان مادرم فیلمی فوق العاده آرام است. تمایل آن به استفاده از طراحی صدای طبیعت گرایانه به جای موسیقی متن، بخشی از چیزی است که آن را در نوع خود منحصربه فرد و بیش از سایر نمونه ها وحشتناک می نماید.
2. پونتی پول (Pontypool)
- سال فراوری: 2008
- کارگردان: بروس مک دانالد
- امتیاز راتن تومیتوز: 84 از 100
- امتیاز متاکریتیک: 54 از 100
نبوغ فیلم پونتی پول دقیقا در طراحی صدای آن است. این فیلم، فیلمی زامبی محور است که در یک ایستگاه رادیویی اتفاق می افتد و به علت ماهیت موضوعی خود دارای کیفیتی در حد نمایشنامه رادیویی است. در واقع، این داستان از ابتدا هم برای ساخت فیلمی سینمایی و هم به عنوان نمایشنامه ای رادیویی نوشته شد و بسیار از کتاب معروف جنگ جهانهای اورسون ولز تأثیر گرفته است. به همین علت هم، بخش قابل توجهی از فیلم بر صدا و دیالوگ متمرکز شده است.
یکی از دلایلی که فیلم پونتی پول بسیار تاثیرگذار است این است که به شدت متمرکز بر تأثیر و سبک خود است. بخش عمده فیلم حول محور افراد حاضر در ایستگاه رادیویی است که اخبار حاکی از وقوع اتفاقی وحشتناک را می شنوند. با تماس های مردم با این ایستگاه رادیویی، قهرمان ما (با بازی فوق العاده استفن مک هتی) فریادهای ناامیدانه در انتظار یاری و التماس های ناراحت نماینده مردم را می شنود. صداگذاری این تماس ها با دقت اجرا شده اند. همه چیز، از صدای استاتیک گرفته تا اجرای آواز زیرلبی بازیگر و موسیقی ملایم اما مشوش نماینده، شرایط فوق العاده آزاردهنده ای را برای بیننده تداعی می نماید. ولی فیلم همچنان زمان را به بازی می گیرد و تا زمانی که به بخش دوم نرسیده دست خود را کامل رو نمی نماید.
گذشته از همه این ها، تمرکز واقعی فیلم بر زبان است. اهمیت این موضوع را با تماشای فیلم متوجه خواهید شد و اینجا چیزی را لو نمی دهیم. اما همین انتخاب زبان به عنوان عنصر ایجاد وحشت نشان دهنده مقدار اهمیت طراحی صدا در پونتی پول است. فیلم های ترسناک کمی هستند که به مقدار این فیلم به جزئیاتی این چنین کوچک توجه می نمایند. جزئیاتی مانند نحوه لایه بندی تماس های تلفنی، بازی بازیگران و موسیقی، بدون اینکه یک عنصر جایگزین دیگری گردد. توجه به همه این ها به گونه ای که به مقدار کافی تاثیرگذار باشد، فرآیندی ظریف است که پونتی پول به خوبی از عهده آن برآمده.
3. دیگران (The Others)
- سال فراوری: 2001
- کارگردان: الخاندرو آمنابار
- امتیاز راتن تومیتوز: 84 از 100
- امتیاز متاکریتیک: 74 از 100
در این فیلم ترسناک از جنبه های سنتی تر طراحی صدا استفاده شده است. نمایش بخش های دلهره آور با موسیقی، جامپ اسکرها و تمرکز بر موسیقی متن و تاثیرش بر ایجاد حس وحشت در فیلم به خوبی قابل لمس است. بااین حال، نحوه پیاده سازی همه این ها و توجه به جزئیات باعث شده تا دیگران فیلمی متمایز از سایر فیلم های ترسناک باشد. بنابراین بله، در حالی که در سرتاسر فیلم از همان تاکتیک های مرسوم صدا استفاده شده، اما به گونه ای در فیلم قرار گرفته اند که کاملا تبدیل به بخشی طبیعی از زیبایی شناسی فیلم شده و برخلاف بسیاری از فیلم های ترسناک، عنصری مصنوعی نیست که کوشش در ایجاد حس وحشت اجباری داشته باشد، در جایی که واقعا وحشتی وجود ندارد.
به عنوان مثال، صحنه ای را در نظر بگیرید که گریس در اتاقی پر از وسایلی پوشیده با پارچه سفید قدم می زند. آغاز این صحنه تقریباً بی صدا است و فقط گهگاهی صدای کفش های او روی چوب سخت کف اتاق شنیده می گردد. همزمان که تنش صحنه همراه با پارانویای گریس تشدید می گردد، صدای ناگهانی و موجی از موسیقی به گوش می رسد که شرایط احساسی تازه او را منعکس می نماید. به این ترتیب، موسیقی سعی نمی نماید ترس را وادار کند، بلکه برای نزدیکی بیشتر بیننده به احساس گریس استفاده می گردد. این نشان دهنده طراحی هوشمندانه صدا است چرا که کل سکانس بیش از هر چیز دیگری حول سلامت عقل رو به زوال گریس ساخته شده است. طراحی صدا روایت را تغذیه می نماید و بالعکس.
اگر برای بار دوم فیلم را تماشا کنید، ابعاد تازهی از طراحی صدا نیز برای شما آشکار می گردد. هنگامی که بیننده روایت و پیچش نمادین فیلم را بشناسد، همه چیز لایه تازهی از معنا پیدا می نماید، به خصوص زمزمه هایی که گریس هنگام جستجوی خانه می شنود.
4. ساتور (Sator)
- سال فراوری: 2019
- کارگردان: جردن گراهام
- امتیاز راتن تومیتوز: 88 از 100
- امتیاز متاکریتیک: 82 از 100
با وجود این که ساتور فیلمی ترسناک با بودجه اندک بود که آنچنان هم به چشم نیامد، ولی بعضی از گزنده ترین طراحی های صدا را در سینمای وحشت، در این فیلم می توان یافت. جدای از داستانی جالب که واقعیت و تخیل را در هم می آمیزد (نقش نانی در این فیلم را مادربزرگ جردن گراهام، کارگردان فیلم بازی می نماید و معتقد است داستان ساتور کاملا واقعی است)، فیلم از ترفندهای فیلم سازی هوشمندانه برای تشدید تنش داستان استفاده می نماید.
یکی از آشکارترین ترفندهایی که فیلم این کار را به وسیله آن انجام می دهد، استفاده از صدای ضبط شده واقعی نانی در صحنه ای است که او درباره ساتور صحبت می نماید، همین صدا باعث می گردد که کیفیتی شبیه به افسونی وهم آور به صحنه ببخشد. این کلیپ های صوتی در سراسر فیلم گنجانده شده اند، از جمله زمانی که شخصیت اصلی ما، پیت، در کلبه چوبی اش می نشیند و ما او را به وسیله تصویر دوربین های ریلی می بینیم. ترکیب لحن قاطع و عمیق نانی و تاریکی تجاوزگر و تقریباً فلج نماینده کابین، حس وحشتی ایجاد می نماید که فیلم را در نوعی از تعلیق منحصربه فرد فرو می برد.
علاوه بر این، ساتور نمونه دیگری از طراحی صدای طبیعی است که برای تشدید وحشت استفاده شده است. با وجود اینکه سرتاسر فیلم یک موسیقی متن دارد (موسیقی که گراهام با استفاده از هرچیزی از قابلمه و تابه گرفته تا گیتار باس با کمان ویولن ساخته است)، اما همین موسیقی به زیبایی بر صداهای پس زمینه می نشیند. بنابراین، اگرچه ممکن است صدای یک آبشار به خودی خود ترسناک نباشد، اما این صدا همراه با موسیقی گراهام و تصاویر پر از سایه، همگی به فزونین نحو باهم همکاری می نمایند تا فضایی دلهره آور پدید آورند.
حس ترس اغلب با چیزی به وجود می آید که نشان داده نمی گردد اما وجودش حس می گردد. طراحی صدای ساتور هم همواره نشان می دهد که چیزی وجود دارد، حتی اگر تصویرسازی فیلم نشان دهنده چیز دیگری باشد.
5. دریاچه مونگو (Lake Mungo)
- سال فراوری: 2008
- کارگردان: جوئل اندرسون
- امتیاز راتن تومیتوز: 96 از 100
- امتیاز متاکریتیک: -
فیلم دریاچه مونگو از این جهت که سبکی مستند را پیش گرفته و کاملا به آن پایبند است، منحصربه فرد است. طراحی صدای این فیلم هم به خوبی این مساله را منعکس می نماید. در حالی که موسیقی متن به صورت پراکنده در فیلم اجرا می گردد، ولی هرگز خدشه ای به اجراها را وارد نمی نماید. در واقع، دریاچه مونگو نمونه کاملی است که کمتر در فیلم سازی بیشتر حضور دارد.
قسمت زیادی از فیلم دریاچه مونگو با اجراهایی به سبک مصاحبه و صحبت شخصیت ها پیش می رود. در بسیاری صحنه ها، عکس ها و فیلم های مستندی هم به این صحبت ها ضمیمه می گردد. بنابراین، اجرای یک موسیقی از ابتدا تا انتهای فیلم تنها باعث تبدیل تعلیق آزاردهنده فیلم به چیزی مسخره خواهد شد. اندرسون این موضوع را هوشمندانه تشخیص داد و تنها در لحظات خاصی موسیقی غیرمعمولی، پر از ریتم های ترسناک و جیغ های تقریباً مکانیکی، انتخاب و به فیلم اضافه نموده است. درست است که این موسیقی ها تقریبا محو و ملایم هستند، اما همواره با تصویری ناراحت نماینده همراه می گردد و همین باعث می گردد تنش بیننده با نشانه های موسیقی تشدید گردد.
فزونین طراحی صدا طراحی ای است که فیلم را به نحوی شایسته تکمیل کند. هیچ دو فیلمی شبیه هم نیستند و هر فیلمی به رویکرد خاص خود در طراحی صدا احتیاج دارد. دریاچه مونگو هم با هوشمندی طراحی صدای خود را به گونه ای شکل می دهد که با سبک مستند آن مطابقت داشته باشد. نتیجه فیلمی است که به شدت واقعی و باورپذیر به نظر می رسد.
6. باد (The Wind)
- سال فراوری: 2018
- کارگردان: اما تامی
- امتیاز راتن تومیتوز: 81 از 100
- امتیاز متاکریتیک: 66 از 100
فیلم باد یکی از مهیج ترین فیلم های این فهرست است. داستان فیلم حول محور زنی است که در خانه ای در دشتی سکونت دارد. در نتیجه در مکان روایت، زوزه باد کیفیتی تقریباً شوم به خود می گیرد. ناله تندبادها، تکان لباس های روی بند و زمزمه طبیعت زندگی لیزی، قهرمان داستان، را احاطه نموده است. تا حدی که این صداها در ابتدای فیلم تقریباً به صدای سفید تبدیل می شوند. بااین حال، وقتی فیلم ادامه پیدا کند همین صداها باعث می شوند پارانویا و ترس لیزی تشدید گردد.
در یک صحنه، لیزی در خانه اش در حال زمزمه نشان داده می گردد که صدای در را می شنود. وقتی در را باز می نماید، تنها چیزی که می شنود صدای غرش باد است. شمع های پشت سر او خاموش می شوند، و در حالی که لیزی ناامیدانه سعی می نماید دوباره آنها را روشن کند، باد با شدت بیشتر می وزد و در بسته را هم به ضرب باز می نماید. موسیقی در طول این صحنه ادامه دارد و تا زمانی که معین می گردد کسی جلوی در خانه لیزی نیست محو می گردد. شدت موسیقی در این صحنه باعث می گردد که بیننده نتواند به چیزی جز سلامت رو به کاهش عقل لیزی، ترس فزاینده اش و تنهایی اش در دشت توجه کند.
باد بعلاوه از لحاظ بازی با انتظارات بیننده خود هم منحصربه فرد است. برخلاف بعضی دیگر از فیلم های این فهرست، باد وحشتی مبهم تر عرضه می نماید. در حالی که به نظر می رسد فیلم سعی دارد نشان دهد که چیزی فراطبیعی در جریان است، اما این احتمال وجود دارد که ترس لیزی و در نتیجه تعلیق و وحشت فیلم، تنها ناشی از انزوای او باشد.
7. غریبه ها (The Strangers)
- سال فراوری: 2008
- کارگردان: برایان برتینو
- امتیاز راتن تومیتوز: 48 از 100
- امتیاز متاکریتیک: 47 از 100
در ابتدا که برایان برتینو تصمیم گرفت فیلم غریبه ها را بسازد، هدفش ساخت یک فیلم ترسناک نبود، بلکه قصد او ساخت یک فیلم ترور بود. تفاوت این دو در این است که رعب و هراس فیلم از محیط اصلی داستان ناشی نمی گردد، مثلا خانه ای روی تپه که اسراری تاریک را در خود جای داده است، بلکه بیشتر اینطور است که قهرمانان در داخل خانه به دام افتاده اند و به اتفاقات ترسناک بیرون نگاه می نمایند.
او در واقع با این کار ساختار معمول فیلم های ترسناک را به کلی دگرگون نموده است. رویکرد برتینو به طراحی صدای فیلم هم در همین حد ساختارشکنانه بوده است. او به جای تکیه بر موسیقی متنی معذب نماینده که گه گاه با پرش صحنه های ترسناک را معین کند، از صداهایی خاص برای شکستن سطحی وحشت آور از سکوت بهره می برد. پرش موسیقی فیلم شاید معروف ترین نمونه باشد اما برتینو از صدای خراشیدن فلز، ضربه زدن و حتی شکستن شیشه نیز به طور خاص برای از بین بردن سکوت دائمی فیلم استفاده می نماید. همین طراحی صدا در غریبه ها و شکست ناگهانی تنش به گونه ای ترسناک و ناراحت نماینده است که به این فیلم فزونی منحصربه فردی می دهد.
ولی نکته ای که بیشتر در فیلم جلب توجه می نماید این است که به نظر نمی رسد این پرش ها یک حقه دم دستی باشند. درست است که جامپ اسکر اغلب اولین راه چاره فیلمساز برای ترساندن است، اما تنشی که برتینو اعمال می نماید به راحتی به دست نمی آید. بسیاری از صحنه ها، از جمله صحنه هایی شامل پرش موسیقی غرق در تعلیق هستند، و این تلاطم صدا نه تنها برای پریدن بینندگان از روی جایگاه شان کافی است، بلکه باعث می گردد استخوان های آنها هم به لرزه در بیاید.
8. کلبه (The Lodge)
- سال فراوری: 2019
- کارگردان: ورونیکا فرانتس و سورین فیالا
- امتیاز راتن تومیتوز: 74 از 100
- امتیاز متاکریتیک: 64 از 100
کلبه شاید خاص ترین فیلم این فهرست باشد چرا که روایت آن به رویکردش در طراحی صدا وابسته است. داستان فیلم در اقامتگاهی برفی می گذرد که دو بچه و دوست دختر پدرشان (که به زودی نامادری آنها خواهد شد) در طول یک کولاک در داخل آن گیر افتاده اند. آنچه در ادامه نمایش داده می گردد، ضربات سهمگینی از پارانویا، شوک و ترس را به بیننده وارد می نماید. گریس، با بازی رایلی کیو، شب ها صداهای آزاردهنده ای را در خانه می شنود و توهماتی از خود گذشته اش، زمانی که در یک فرقه عضویت داشت، می بیند.
همچون بسیاری از فیلم های ترسناک، بخش اعظم طراحی صدای کلبه هم از کنتراست بین سکوت و صدا بهره می برد. با این حال، ورونیکا فرانتس و سورین فیالا، کارگردانان فیلم، رویکردی شبیه به درخشش کوبریک را هنگام برپایی کلبه در نظر داشتند. کلبه هم مانند هتل درخشش در ابتدا بزرگ و مجذوب کننده به نظر می رسد، سپس لایه های ترسناک و نه چندان مجذوب کننده آن به نمایش گذاشته می گردد. طراحی صدای این فیلم هم به طور مشابه منعکس نماینده این روش لایه برداری از تدریجی از حقیقت با ظاهر کردن موتیف های خاص موسیقیایی است، از جمله پخش نسخه ای فراموش نشدنی از موسیقی خدای من به تو نزدیک تر است (Nearer My God to Thee) در حالی که گریس در اطراف کلبه و در تاریکی سرگردان است.
دقیقا مشابه فیلم باد، طراحی صدای این فیلم هم ارتباط مستقیمی با سلامت روانی گریس و فروپاشی روانی تدریجی او دارد. اما طراحی صدا در این فیلم فراتر رفته و به طور مستقیم با آسیب های روانی گذشته او در فرقه مرتبط است. سپس بیننده به این فکر می افتد که آیا چیزی فراطبیعی در کلبه در حال اتفاق افتادن است یا اینکه گذشته گریس است که به تدریج از او انتقام می گیرد. استفاده از همین موتیف هاست که کلبه را متمایز می نماید و به ما بینش مستقیمی از گفت وگوی درونی گریس می دهد، بدون اینکه احتیاجی به گفتن یک کلمه از بازیگر باشد.
9. مردم گربه نما (Cat People)
- سال فراوری: 1942
- کارگردان: ژاک تورنور
- امتیاز راتن تومیتوز: 91 از 100
- امتیاز متاکریتیک: 62 از 100
فیلم مردم گربه نما بیشتر به علت استفاده قابل توجه تورنور، کارگردان فیلم، از نور شناخته شده است و دلایل زیادی هم برای این موضوع وجود داشته. تورنور آنچه را که روی کاغذ شبیه مفهومی مضحک و احمقانه برای فیلم های B (فیلم هایی با بودجه اندک) به نظر می رسد، به فیلمی واقعاً وهم آور تبدیل کرد. به همین علت هم کمتر درباره طراحی صدای فیلم حرف زده شده است. به علاوه در دهه 40، در حالی که بدون شک توجه بیشتری نسبت به سال های پیش به طراحی صدا می شد، تمرکز هنوز روی دوربین بود: فیلمبرداری، نورپردازی، کادربندی. زمانی که این فیلم منتشر شد، صدا فقط پانزده سال بود که وارد سینما شده بود. درنتیجه طراحی صدا هنوز فناوری تازهی بود و با وجود این که فیلم های زیادی وجود داشتند که به صدا توجه می کردند، ولی تمرکز اصلی نیز بر آن نبود.
طراحی صدای فیلم مردم گربه نما به ویژه برای فیلم سازی دهه 40 آن هم در ژانر ترسناک به طور منحصربه فردی ظریف است. بخش اعظم طراحی صدای این دوره با موسیقی های عجیب و غریب و نیش ها و شوک های ناگهانی تعریف می گردد. بازگشت به این فیلم و تماشا اینکه تورنور از آن سبک خودداری نموده است، واقعا لذت بخش است. این موضوع در صحنه به یادماندنی تعقیب کاملا قابل مشاهده است، جایی که شخصیت اصلی ما ایرنا در خیابانی خلوت و خالی درحال قدم زدن است. صدای پا برای ایجاد ترس در صحنه، بزرگنمایی شده است تا کاملا به گوش برسد. پژواک صدای پا در این صحنه به خیابان عمق و فضا می دهد و در عین حال نشان می دهد که شخصیت اصلی ما واقعاً تعقیب می گردد.
صحنه تعقیب نمونه ای درخشان از نحوه کار طراحی تصویر و صدا در کنار هم و مهم تر از آن، نقش مورد دوم در ارتقای مورد اول است. با طراحی ضعیف صدا در این صحنه، صحنه کاملا بی فایده یا حداقل بی اثر می شد. هنگامی که این دو عنصر، صدا و تصویر، با هم ترکیب می شوند، صحنه ای معذب نماینده را به تصویر می کشند که حتی پس از 80 سال هنوز هم ترسناک است.
10. هیس (Hush)
- سال فراوری: 2016
- کارگردان: مایک فلانگان
- امتیاز راتن تومیتوز: 93 از 100
- امتیاز متاکریتیک: 67 از 100
هیس به دلایل مختلفی فیلمی منحصربه فرد است که مهمترین آن نحوه طراحی صدا است. این فیلم درباره زنی ناشنوا به نام مدی است که متوجه می گردد مردی میخواهد به خانه او نفوذ کند. فلانگان نه تنها صدای فیلم را به گونه ای طراحی می نماید که به ما بینشی از شرایط عاطفی و دیدگاه مدی بدهد، بلکه به طرز هوشمندانه ای برای تغذیه در طرح داستان نیز از طراحی استفاده می گردد. برای مثال، مدی نمی داند مرد چه زمانی پشت سر اوست، زیرا نمی تواند صدای او را بشنود. علاوه بر این، وقتی شخصیت ها کشته می شوند، مدی اغلب بی اطلاع است. این بُعد تازهی از آسیب پذیری را برای قهرمان ما به وجود می آورد و با پیشرفت فیلم، همین آسیب پذیری فیلم را را پرتنش تر و هیجان انگیزتر می نماید.
چالشی ترین انتخاب فلانگان درکارگردانی این فیلم تصمیم او برای فیلمبرداری بعضی از صحنه ها از زاویه دید مدی است. صحنه آغازین فیلم با همین سبک فیلم برداری شده. مدی در حال آشپزی است و ما می توانیم از منظر او ببینیم که صدای سیخ کردن ماهیتابه، رد شدن چاقو از میان پیاز یا سیر را نمی شنود. کل فیلم با این تکنیک فیلم برداری نشده است و بخش های زیادی در فیلم وجود دارد که بیننده می تواند همه چیز را به وضوح بشنود. همین نکته انتخابی هوشمندانه برای فیلم سازی است که به ما اجازه نمی دهد تا با قطعیت بگوییم مدی ناشنوا است.
منبع:
منبع: دیجیکالا مگ